سفر به غرب
ایلیا جونم هفته ی گذشته از روز بیست و یکم اردیبهشت یه سفر نسبتا طولانی رو شروع کردیم مقصدمون مریوان بود.... عروسیِ وحید.... روز بیست و یکم ساعت شش صبح، همراه عزیز و بابایی و سه تا از عموهای من و خاله ی عزیز راهی شدیم تو راه خیلی آروم بودی از گشت و گذار لذت میبردی مخصوصا که هر نیم ساعت می ایستادن و تو بازی میکردی تو راه میخوابیدی و وقتی می ایستادیم خیلی خوش اخلاق پیاده میشدی اولین توقفمون تو شهر همدان بود... وقتی رسیدیم حسابی خسته بودی و تو اون شلوغی دو ساعتی خوابیدی بعد از بیدار شدنت من و تو و باباجون از بقیه جدا شدیم و رفتیم آثار تاریخی شهر همدان رو دیدیم گشت و گذارمون رو از باباطاهر شروع کردیم ...